-بک عرفتـــک و أنت دللتنےِ علیک و دعوتنےِ-

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «واگویه» ثبت شده است

خوب خوبم...

هیچ دردی ندارم.

اینجا سرزمین غریبی است.

نمی توان آن را شناخت.

بایدآن را زندگی کرد!

دلم می خواهد همیشه اینجا بمانم...

عطر بهار نارنج در باغ بیداد می کند.

نمی بینمش.

امّا صدایش مرا با خود می برد.

عاشقم می کند.

دلم تنگ است.

دلم برای دیدنش تنگ است...

کی رخ می نماید؟

نمی دانم.

آن هنگام که عطر بهار نارنج در آن کلام مقدس پیچید، 

من تو را از پشت چشمان بسته ام دیدم.

خوبی های تو را و لطف تو را.

بهار نارنج را به نسیم بسپار،

و اگر خواسته ام را خواستی کتاب را به نشانه ی عهدی میان ما با خود ببر، وگرنه

بماند.
.................................................

+ می دانی؟ گاهی نور هست اما چشم نیست، گاهی چشم هست اما نور چشم نیست...

به نام خدا


وقتی بیست و دوم بهمن انقلاب پیروز شد مریم ریاضی بی حجاب اومد تو تلویزیون با یه صدایی رسا گفت این صدای انقلاب مردم ایران است... سریع امام به شهید مطهری گفتن برید به اینایی که صدا و سیما رو گرفتن بگید این جمله غلطه. باید از همین حالا بگید:

این صدای انقلاب اسلامی مردم ایران است.


+ ممنون می شوم پنج دقیقه بدون بک گراند به این فرمایش حضرت امام رحمة الله علیه فکر کنیم.

به کوه می گویم: «سولماز را می خواهم»، جواب می دهد: «من هم!»

به دریا می گویم: «سولماز را می خواهم»، جواب می دهد: «من هم!»

در خواب می گویم: «سولماز را می خواهم»، جواب می شنوم: «من هم!»

اگر یک روز به خدا بگویم: «سولماز را می خواهم»،زبانم لال...!

چه جواب خواهد داد؟!

.................................................

+ برگه بیست و پنج/ کتاب اول/ آتش بدون دود/ نادر ابراهیمی