رسول
چهارشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۳، ۱۰:۴۷ ب.ظ
بسم الله
در صحن رضوی، یک خانواده ی سه نفره ی آلمانی سمت خانواده کاملا ایرانی ما آمدند، چند کلمه صحبت
انگلیسی شد و پدرم که عصا به دست لنگ لنگان می رفت، برگشت و با اشاره به
عصا و پاهایش به مرد آلمانی گفت صدام حسین...
(خیلی گریه ام گرفت. با یک حالت خشم آغشته به بغض اما غم ناکِ آغشته به رضایت گفت صدام حسین.)
مرد آلمانی متاسف شد و پدرم را بغل کرد و گفت war؟
و...
و رسول است، رسول...
- چهارشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۳، ۱۰:۴۷ ب.ظ