-بک عرفتـــک و أنت دللتنےِ علیک و دعوتنےِ-

۹ مطلب با موضوع «رقص قلم (طراحی و عکاسی)» ثبت شده است



مشهد الرضا/ مرداد هزار و سیصد و نود و سه

متقین

بسم الله
آفریدگار، وقتی خواندم "والعاقبة للمتقین" دیدی من چه سریع تصمیم گرفتم بر غلبه؟
این عین چه اشتباهی است که می گویم "من"!؟؟؟ استغفرالله!
منِ من کجا بود؟ اویی که از درونم فریاد تقوا بر می آورد حسین خرازی درون من است.
اویی که بانگ اخلاص سر می دهد حمید باکری درون من است.
اویی که حیا را مدام واگویه می کند، خود ابراهیم هادیِ درون من است.
و صدها انسان کامل درون من که ناقص روی من نصب شده اند و من علمم قدشان نیست. و عقلم به همه ی شان نمی رسد.
و من این وسط کیستم؟
اگر این ها نباشند من نیستم.
و تمام این ها یعنی خود حضرت بلند مرتبه ی درون من.
اصرار دارم، اصرار دارم به یاری ات. کمک کن. همان طور که یوسفت را کردی. من کجا و یوسفت کجا اما من هم امروز مستاصلم، و هر روز مضطرم و مضطرب. جز تو چه کسی کمکم کند؟ جز تو حضرت باری تعالی دست به سوی چه کسی دراز کند این بی سر و پا؟ اِلهی وَ رَبی مَن لی غَیرُک؟ هان؟ چه کسی گرگ ها را براند جز تو و چه کسی برهاندم از شرشان؟
آن روز که مسیرم را سمت خواندن وعده ی "اصلاح رابطه با الله، اصلاح رابطه با خلق می آورد" کج کردی تا به راست بقیه ی مسیر را طی کنم چقدر ته دلم قرص شد. حالا دیگر نه از سر اجبار نه از روی اکراه که با پای خود و با میل و رغبت چشم بسته ام بر خلقت... می گذرم و می دانم که، خواهد شد. فقط از تو عاجزانه می خواهم، نگذار به معصیت مسیرم کج شود. از ترس این گرگ ها به تو پناه می آورم. توفیق متقی شدن به من عنایت کن. عاجزم از پیچاندن گوش نفس. تو بپیچانش...
بپیچانش...

اول شهریور سال یکهزار و سیصد و نود و سه/ مشهدالرضا

به نام خدا
وقتی کاملاً بی غرض، در ماشین، کنار خیابان، روی برف ها، زیر باران، منتظر لشکر آب تنی کنندگان آب گرم هستی، هیچ چیز منتج به نتیجه ای اعجاب انگیزتر از عکاسی در میان آهنگی از پالت نخواهد شد!
وقتی کاملا بی غرض، در ماشین، کنار خیابان، روی برف ها، زیر باران در لاک خودت فرو رفته ای، شاید دل شیشه هم ترکید و با تو نواخت. گفته اند عاشق دنبال بهانه است برای گریستن. شاید شیشه هم... الله اعلم.

.................................................

++ سرعین/ گاومیش گلی/ بهار نود و سه



+ رمضان پارسال -خیلی بیشتر از امسال- روزها با خودم دور هم می نشستیم و مراسم قرآن خوانی داشتیم. قرآن، خوانشش با معنا یک حالی دارد، بی معنا یک حالی. وقتی با معنا و تفسیر بخوانی ناخودآگاه دستت می رود سمت گوشی، و آن حال خوش را، آن آیه ی نوربخش را ثیت می کنی.
++ از وقتی این آیه را بک گراندم قرار داده ام، زندگی مفهوم زیبایی گرفته. مثلا وقتی یاد فوت مهدیه می افتم و به دلایل رفتنش فکر می کنم دیگر مجوز خطور جملاتی از قبیل "مگه چه گناهی کرده بود؟"، "چرا اون؟"، و غیره را به ذهنم نمی دهم. چه رسد به بروزش و ظهورش بر زبانم . «هر آن چه خوبی ست و به شما می رسد از خداست و هر آن چه از بدی ست از خودتان است...»

به نام خدا

در آن هنگام که شدت درد و رنج می خواهد از پای درم آورد، و قیامتی در مملکت وجودم به پاست و هر آن خوف این می رود که تنم متلاشی شود از شدت غصه، آسمان در گوشم به زمزمه می نشیند:

قلب شکسته ی تو خریدار دارد! حاجت داری؟ رواست. حالا این قلب خانه اوست. بخواه. بخوانش تا اجابتت کند.


سرم به بالا می چرخد. دستم بلند می شود. سرم به زیر می افتد. زبانم تکان می خورد. چشمم بر این دنیا بسته می شود. اشکم می ریزد. تمام من فریاد می زند. که تو همانی که به بندگانت گفتی دست شما که بلند شد و ضَمِنْتَ لَهُمُ الاِْجابَةَ. من کافرم اگر ایمان نیاورم به این ضمانتت. ای بهترین ضامن.

دستم طاقت ندارد. به سجده می افتم. به زیباترین شکل بندگی.


مومنم که ما أَصابَک مِن حَسنةٍ فَمِنَ اللّه و ما أصابَک مِن سَیِّئة فَمِن نَفسک. پس ظَلَمتُ نَفسِی.

و من مطمئنم تو مرا می شنوی. من مطمئنم.

من نمی بینم که مرا می بینی اما مطمئنم که مرا می بینی. پس یا سَریعَ الرِّضا اِغْفِرْ لِمَنْ لا یَمْلِکُ اِلا الدُّعاَّءَ.



پروردگارم ببخش بر من گناهانی که تُنْزِلُ الْبَلاَءَ است را.

خدای من بیامرز برایم آن گناهانی که تَحْبِسُ الدُّعَاءَ است را.

مهربانم بر من ببخشای آن گناهانی را که تُنْزِلُ النِّقَمَ است را.

خدای خوبم بگذر از من برای خاطر گناهانی که تُغَیِّرُ النِّعَمَ‏ است.

به نام خدا

تو برای صلح، هیچ تقسیم بندی ای نداری...

فرقی نمی کند تابعیت و هویت تو چه باشد،

تو از هر نژاد و قبیله و عشیره ای باشی بالذات استکبار ستیز هستی...

فرقی ندارد تو عربی یا عجم، غربی هستی یا عبری، شمالی هستی یا جنوبی، پوستت زرد است یا سیاه، تو مادری...

مادر یعنی همه جا آرامش...مادر یعنی همه آتش بس!

مادر یعنی پرچم سفید!

مادر یعنی محکوم کردن جنگ و خون ریزی و خشونت...

مادر یعنی تمام بیانیه حقوق بشر...

مادر یعنی خود منشور ملل متحد!

مادر یعنی انتظار صلح از همه!

از همه در همه ی عرض های جغرافیایی...

مادر یعنی آهای آقای دنیا، همه صلح!



+ به امید روزی که هیچ مادری حسرتش صلح نباشد و کابوسش جنگ...